کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: شعر
موضوعات

اشعار



مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : علیرضا خاکساری     نوع شعر : مدح و مرثیه     وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن     قالب شعر : ترکیب بند    

خوشا بحال دلی که به دلبـری برسد            به سـفـرۀ کـرم ذرّه پـروری بـرسد

هـمـه رعـیّـت اربـاب می‌شـویم اما            غـلام با ادب اینجا به برتری برسد


کسی که بر در این خانه سر بلند نکرد            به یک اشارۀ آقا به سـروری برسد

اگرچه سائل او بی نیاز از دنیاست            در آخرت به مقامات بهـتری برسد

به نیـم قـطرۀ اشک محـبـتـش ندهد            اگر خوشیّ دو عالم به نوکری برسد

شبیه فطرس درمانده غصه‌ای دارم            نشسته‌ام که مگر پر، نه؛ شهپری برسد

ز "قال باقـر علیه‌السلام" مست شود            اگر کسی به فیوضات منبری برسد

کسی که بر کـرمـش افـتـخار می‌کردند

اگر نبـود خـلائـق چه کار می‌کـردند!؟

قـلـم به دست گرفـته رسـاله بنویسد            به نام حـضرت جلّ جـلاله بنـویسد

مقید است به تحلیل کـربلای حسین            کنار این همه مقـتـل، مقاله بـنویـسد

مقـیـد است که تاریخ را ورق بزند            دوبـاره از غـم تـلـخ قـبـالـه بنـویسد

روایت سفرش سوی کربلا کم نیست            تمام روز و شبش را به ناله بنویسد

میـان روضۀ بـازار شـام می‌طلـبـد            که از نجابت طفـل سه ساله بنویسد

تمام مـرثـیـه‌هایش میان لـفـافه ست            به اشک چشم تر از باغ لاله بنویسد

برای اینکه محـرم به کـربلا بـرسم            نـشـسته‌ام که برایـم حواله بـنـویـسد

کـنـار این هـمه ابـر بهـار گـریه کـنـم

مـیان روضـۀ او زار زار گـریه کـنـم

دلی شکسته و بغضی شکسته تر دارد            دوباره یاد چه کرده که چشم تر دارد؟!

همیشه مجلس روضه‌اش پُر تلاطم بود            حـسین گـفـتـن او مـزّه‌ای دگر دارد

مرور خاطره‌ها کار هر شب آقاست            چقدر زخم روی زخم بر جگر دارد

چقدر پیر شده، خم شده، شکسته شده            به خاطر غم و غصه است، خب اثر دارد

چقدر این شب آخر به مادرش رفته            میان نـافـلـه‌اش دست بر کـمر دارد

لهوف از غم یک صبح تا شبش،گفته            کجا کسی ز غم و غصه‌اش خبر دارد!؟

میان این همه ارثی که از پدر بُرده            اگر غـلـط نـکـنم گـریه بیشتر دارد

همیشه بالش زیر سرش پر از اشک است            چرا که روضۀ گودال زیر سر دارد

غروب روز دهم را نمی‌برد از یاد            شبیه خـیمه شده، آه شعـله ور دارد

به یاد کودکی‌اش از رقیه می‌خواند            چه خاطرات عجیبی ز همسفر دارد

همینکه خار نشسته به پای او کافی‌ست            خدا کند که دگر زجر دست بردارد

 میان دفتر عمرش چه خاطرات بدی            ز چوب و باده و دندان و تشت زر دارد

در آن شبی که سنان بین راه اسیرش کرد

گـرسنه بود ولی تازیانه سـیـرش کرد

: امتیاز

زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مسمط

از سـن کـودکـی شده غـم آشـنـای من            بـاد خـزان وزیـده به دولت سرای من

بغض و شرر گرفته مسیر صدای من            بـالا گرفـته کـار دل و گـریـه‌های من


خاک مزار من ز جفا بی‌نصیب نیست            زائر نمانده دور حریمم، عجیب نیست

مانند من امـام غـریبی، غـریب نیست            گـریـه کـنـید اهـل مِـنـا در عـزای من

اهـل زمانه غـصه به قـلـبم رسانـده‌اند            بر روح و جان من غم و غربت چشانده‌اند

من را به روی مرکب سَمّی نشانده‌اند            از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من

از کودکی رسیده به من چهره‌ای کبود            در کـربـلا و کوفه و جـولانگـه یهـود

از بس که زخـم های تنم در فشار بود            مانـده نـشان سلـسله بر جای جای من

بر روی خار سخـت مغـیلان دویـده‌ام            از ابن سعـد و حـرمـله طعـنه شنیده‌ام

هـفـتـاد و دو ستـاره بَـر نـیـزه دیـده‌ام            این روضه‌هاست گوشه‌ای از ماجرای من

بـازار و ازدحـام نـرفــتـه ز خــاطـرم            آتـش ز پـشـت بـام نـرفـتـه ز خاطـرم

بـزم حــرامِ شـام نـرفــتـه ز خــاطـرم            مانـده ز شام، کرب و بـلایی برای من

یـادم نـرفـتـه چـشـم تـرِ عـمّـه زیـنـبـم            آتـش گـرفـتـه بـود، پَـر عـمّـه زیـنـبـم

یـاد لـبـاس شـعـلـه ور عـــمّـه زیـنـبـم            فـریـاد مـی‌کـشـد جـگـر مـبـتـلای من

من روضه خـوان غـربت عمّه رقیه‌ام            مـردم شکـست، حُـرمت عـمّه رقـیه‌ام

آه... از شـب شـهـادت عـمّـه رقــیـه‌ام            تغییر کرده صحبت و حال و هوای من

یاد غروب کرب‌و‌بلا زار و مـضطرم            آن خـاطــرات مـی‌گـذرد از بــرابــرم

یک عـمـر یـاد تـشـنـگی جـدّ اطـهـرم            ذکـر حـسـین گـشـته دعـا و نـوای من

داغـش برای اهل ولا سیـنه سوز ماند            بی‌حال، زیر خـنجر آن کـینه توز ماند

در زیـر آفـتـاب بـیـابان سه روز ماند            اعضای جدِ تشنه لب و سر جدای من

: امتیاز

شهادت امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

ما با مِـنـا روضه برای تو گـرفـتیم            با مـادرت زهـرا عـزای تو گرفتیم

حالا که در صحن و سرایت زائری نیست            ایـنجا عـزا با شیـعـیـان تو گرفـتـیم


داری تـَقَـلّا می‌کـنی مـانـنـد گـودال            محکم رَدای تو؛ عبای تو…گرفتیم

می‌سوزی اما خنجری بر حنجرت نیست            پس پای نی روضه به جای تو گرفتیم

قرآن بخوان تا خیزران دور و برت نیست            ما خـتم قـرآن در عـزای تو گرفتیم

هرچند صحنت خاکی و تاریک و خالیست            هرشب تب صحن وسرای تو گرفتیم

مـثـل دعــای نــدبـه بـاران بهـاریـم            این درس را از کـربلای تو گرفتیم

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

حالا که در صحن و سرایت زائری نیست            اینجا عـزا با دوستـهـای تو گرفـتیم

زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : رضا رسول زاده نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

هـزار خـاطره از غـم نمی‌رود از یاد            غـروب سرخ مُـحـرم نمی‌رود از یاد

به گـاهـوارۀ خـالی اصـغـرم سـوگـنـد            ربـاب و خـیـمۀ  ماتـم نمی‌رود از یاد


فرات بود و عطش بود و کودکان حرم            خروش غـیرت زمزم نمی‌رود از یاد

دمی که هستیِ زینب ز روی زین افتاد            هـمان مـصیبتِ اعـظم نمی‌رود از یاد

به دشت، دختر و زنها برهنه پا و دوان            بدون یاور و مَـحـرم، نمی‌رود از یاد

اسیـر بـودن با یـاس های نـیـلی رنگ            هـجـوم سیـلی محکـم، نمی‌رود از یاد

ز رقص و هلهله خون در دلم شده در شام            بـلای شـهـر جـهـنـم نـمـی‌رود از یـاد

به شهر شام، به بزم یزید، بین طشت            سرِ شـکـسته و درهـم نمی‌رود از یاد

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی در عدم رعایت شأن اهل بیت؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و حفظ بیشتر حرمت و شأن اهل بیت که مهمترین وظیفه هر مداح است؛ بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید؛ در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه‌ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق، عربستان و بسیاری از کشورهای اسلامی این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب سلام‌الله‌علیها در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت‌ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب سلام‌الله‌علیها هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟ پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

اسیـر بودن با خواهـران بی‌معجر             هـجـوم سیـلی محکـم، نمی‌رود از یاد

بیت زیر به دلیل انطباق بیشتر با روایات معتبر تغییر داده شد، طبق روایات معتبر در شهر شام جشن و شادی و رقص و پایکوبی بوده است و در کتب معتبر موضوع سنگ پراکنی و آتش ریختن نیامده است

به شام، بر سر ما سنگ می زدند ز بام            بـلای شـهـر جـهـنـم نـمـی‌رود از یـاد

زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : مهدی نظری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

بـاقـر عـلـم مـصـطـفـا هـسـتم            وارث حـلــم انــبــیـا هـســتــم

سـاکـن عـرش کـبـریـا هـسـتم            از اهـالــی کــربــلا هــســتــم


سینه‌ام ‌از غم و بلا چاک است

سنگ روی مزار من خاک است

نورم از نور حضرت زهراست            پـدر من شـفـیع روز جزاست

عـشق من در تـمامی دلهاست            جـدّ من آفـتـاب عـاشـوراسـت

سینه‌ام مملو از تب عشق است

مکتبم چونکه مکتب عشق است

قـطـره قـطـره شـبـیـه بـارانـم            مـن امــام حـدیـث و قـــرآنــم

از هـمـان کـودکی پـریـشـانـم            بسکه با گریه روضه می‌خوانم

اشکِ جاری و سوز و گریه منم

چـونکه هـمـبـازی رقـیـه مـنم

هـمۀ خـاطرات من درد است            زندگی و حیات من درد است

دفـترم که دوات من درد است            تا قـیامت بساط من درد است

آفـتـاب غـمـم غـروب نـداشت

عمرمن لحظه‌های خوب نداشت

من خودم مشک پـاره را دیدم            گـلـوی شـیـرخـواره را دیــدم

غــارت گــاهــواره را دیـــدم            تـن روی قـــنــاره را دیـــــدم

اربــاً اربـاًی اکـبـر آبــم کـرد

زخـم پـهـلـوی او کـبـابـم کرد

عـلـم افـتـاد و عـمه جان افـتاد            نـاگـهـان دیـدم آســمـان افـتـاد

تـازیـانـه بـه جـانـمـان افـتــاد            روی جـسـم هـمه نـشـان افـتاد

قـسمـتـم زخـم خار صحرا شد

روی عـمـه شـبـیـه زهـرا شد

می‌شود نیزه دید و اشک‌ نریخت؟            روی مقتل رسید و اشک نریخت؟

می‌شود دل برید و اشک نریخت؟            از گلو بوسه چید و اشک نریخت؟

دیدم از تل تنی که لـرزان شد

وقـتـی افـتـاد نـیـزه بـاران شد

مـن خـودم قـتـل شـاه را دیـدم            خــیــمــۀ بــی‌سـپــاه را دیــدم

عــمــۀ بــی‌پـــنـــاه را دیـــدم            مـن خـودم قــتـلـگـاه را دیــدم

پــدرم ‌را اســیــر تـب دیــــدم

روزهـا را تـمـام، شـب دیــدم

گـریــه‌هــای ربــاب را دیــدم            نــاقــۀ بـی‌رکـــاب را دیــــدم

کـلّ بــزم شـــراب را دیــــدم            مـحـمـل بـی‌حـجـاب را دیــدم

در دلـم زخـم‌های دشنام است

قـاتـل مـن خـرابـۀ شـام اسـت

روی دسـت گــلــی سـر بـابـا            دخــتــری مـثـل مــادر بــابــا

پـــای او بــود مــنــبــر بــابـا            سـر به او گـفـت دخــتـر بـابـا

مـی‌بـرم بـا خـودم تـو را بـابا

چـشـم خـود را بـبـنـد بـا بـابـا

: امتیاز

زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : سید پوریا هاشمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن قالب شعر : غزل

چشم‌های ترم از کودکیم تر شده است            زندگی نامۀ من داغ مکـرر شده است

بدن لاغـر و این قـامـت خـم شاهد که            روزها با چه غم دل شکنی سر شده است


گاه می‌سوزم و گهگاه به خود می‌پیچم            سوختن ارث من از روضۀ مادر شده است

رد زنجیر و طناب است به دستم یعنی            خاطرم از سر بازار مکدر شده است

دم آخـر هـمـۀ اهـل و عـیـالم هـسـتـند            شهر از ماتم این فاجعه محشر شده است

زهر امروز مرا از نفس انداخت ولی            قاتلم زهر نه یک علت دیگر شده است

بین بستر چـقـدر زار زدم وای حسین            روضه‌ها در نظرم خوب مصوّر شده است

باز انـگـار که با چـشـم خودم می‌بـینم            زینت دوش نبی طعمۀ لشگر شده است

باز انـگـار که با چـشـم خودم می‌بـینم            ته گـودال گل فاطمه پـرپـر شده است

باز انـگـار که با چـشـم خودم می‌بـینم            قسمت گردن او کندی خنجر شده است

باز انـگـار که با چـشـم خودم می‌بـینم            نوک هر نیزه‌ای آمادۀ یک سر شده است

سوخـتـم پـای غـم آن شه افـتـاده نفـس            همدم هر سحرم خونه جگر بوده و بس

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و همچنین عدم رعایت توصیه‌های علما و مراجع حذف شد، در بحث غارت معجرها دو نکته مهم باید مورد توجه قرار بگیرد ۱ـ موضوع غارت معجر بر فرض بر اینکه صورت گرفته باشد با آنچه متاسفانه بصورت عام در اشعار آورده می‌شود بسیار متفاوت است، لازم است بدانیم در عرب آن زمان قسمتی از حجاب زنان (معجر)، پارچه ای بوده که در مقابل صورت قرار می‌گرفته و این جزء حجاب بوده است؛ همچنان‌که هم اکنون نیز در عراق و عربستان بسیاری این‌گونه حجاب دارند، از این‌رو حضرت زینب در خطبه‌اشان در مجلس یزید فرمودند: وَ أَبْدَيْتَ وُجُوهَهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ؛ دختران سول خدا را با صورت باز، شهر به شهر در معرض دید مردم قرار دادی! لذا آنچه در غارت معجرها مطرح است حذف این روبند صورت ها بوده است نه اینکه نعوذ بالله اهل بیت کشف حجاب شده‌اند همچنان که حضرت زینب هم بر همین موضوع اشاره می‌کنند که خود این نیز مصیبت بسیار بزرگ و دردناکی است ۲ـ گفتن و یادآوری غارت معجرها حتی در حد همان روبند صورت شایسته و سزوار اهل بیت نیست!!!  آیا اگر خود ما روزی ناموسمان به هر دلیلی همچون باد و... برای لحظاتی نتوانند حجاب خود را حفظ کنند آیا دوست داریم که یکسره به ما متذکر شوند که در فلان روز چادر خواهر، مادر و یا همسرمان را باد برده و ....  آیا ما از تکرار این حرف ناراحت نمی‌شویم؟؟  پس به هیچ وجه شایسته نیست این فاجعۀ تلخ را حتی بر فرض صحت آن بازگو و تکرار کنیم!!!

باز انـگـار که با چـشـم خودم می‌بـینم            غارت چادر و پوشیۀ خواهر شده است

باز انـگـار که با چـشم خودم می‌بـیـنم            در خیام نبوی قحطی معجـرشده است

زبانحال امام باقر علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : مرضیه عاطفی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

آن روزهایِ شـعـلـه ور یادم نرفـته            دسـتـان تـب‌دارِ پــدر یــادم نـرفـتـه

دریـا همان نزدیکی اما تشنه بودیم            بـیـتـابی و چـشـمـانِ تـر یادم نرفته


گـهـواره را بُـردند بـعـدِ گـوشـواره            هـول و وَلایِ دور و بر یادم نرفته

افـتاد خیمه دستِ یک عـدّه حرامی            آن لحـظـهٔ پُـر درد سـر یـادم نـرفته

بعد از جسارت‌ها اسارت‌ها کشیدیم            یک تکّـه نـانِ مخـتـصر یادم نرفته

یکریز در آغوش عمه بغض کردیم            زخـم زبـانِ رهـگــذر یـادم نـرفـتـه

یک گوشه خوابید و صدایش درنیامد            اشـک رقـیـه تا سـحـر یـادم نرفـتـه

دیدم به عینه روضه‌ها را پیشِ چشمم            لحـظـاتِ تـلـخِ آن سفـر یـادم نرفـته

: امتیاز
نقد و بررسی

با توجه به اینکه موضوع سه شعبه بودن تیر و همچنین تصریح بر شش ماهه بودن در کتب تاریخی متقدم و معتبر نیامده است و این موضوع برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ذخیرة الدارین آمده است بیت زیر حذف شد. جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

شش ماهه را تیر سه شعبه بُرد با خود            داغِ عـجـیب ِ این خـبـر یـادم نرفته

مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : رضا آهی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

هـمین که ذکـر احادیث قـال بـاقـر شد            عجـین دل همه با کـردگـار غافـر شد

یـگـانـه عـالـم دیـن پـیـمـبر ست بـاقـر            عزیز حضرت زهرا و حیدرست باقر


امـام پنجـم و باب النجـات انسان ست            شفـیع محـشر پروردگار سبحـان ست

اگـر چه اهـل دیـار رسـول اکـرم بود            ولی دلش همه دم غرق حزن و ماتم بود

مدینه در دل خود عالمی حکایت داشت            مدینه آب و هوایش شمیم غربت داشت

مدینه بـاغ دلـش را هـمیشه پرپر کرد            صفـای آیـنـه‌اش را ز غـم مکـدّر کرد

میان روضۀ حیرت مکرراً میسوخت            همینکه چشم ترش رابه میخ در میدوخت

ز داغ یاس نـبی غـرق بی‌قـراری بود            هـوای دیـدۀ او دم بـه دم بـهـاری بـود

شبی مصیبت مادر قرار از او می‌برد            شبـی ز مـاتـم سنگـین کـربـلا می‌مرد

گـواه غربت و درد عـزیز زهـرا بود            خودش زجمع اسیران روز غوغا بود

به نیـزه‌ای سر خـونین ماه لـشکر دید            جـدا ز هم همه اعضای جسم اکبر دید

مـیان صحـنـۀ گـودال بی‌حـیـا را دیـد            لـبان تـشنـۀ فـرزنـد مـرتـضی را دیـد

مقـابل نظـرش حـمله‌ها ز هـر سو شد            روانـه نـیـزۀ پـسـتی مـیـان پـهـلـو شد

برای بی‌کـفن کـربـلا محـن می‌خـورد            به پیش دیدۀ او چکمه بر دهن می‌خورد

تـمام دار و نـدار حـرم به یغـما رفـت            نوای اهل حرم تا به عرش اعلا رفت

زمین ز خون ولی خـدا به جـوش آمد            صدای نعل تر و تازه‌ای به گوش آمد

تنی ز کـیـنه لگـد مـال سُـم اسبـان شد            کنار قـتلگهش خواهـرش پریـشان شد

چه ظلمتی! که عدو اندر آن کشاکش کرد            از این جنایت بد مادری زغم غش کرد

زبعد حادثه همچون پدر هـراسان بود            زشام و کرببلا دل غمین و گریان بود

بـنـا به مـرثـیـۀ نـیـنـوا نـوایـی داشـت            به یـاد کـربـبلا مجـلس عـزایی داشت

خلاصه بی‌کـس و تنها امـام ما پَر زد            به سـوی مـادر مـظـلـومـۀ ولا پـر زد

کـنار جـد و پـدر در بقـیع مدفـون شد            دراین مصیبت عظمی دل همه خون شد

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : محمّد قاسمی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : غزل

مانند شـمعی پیکـر تو بی‌صدا سوخت            در شعله‌های سرکشِ زهر جفا سوخت

قـرآن ناطـق بـودی و با خود نگـفـتـیم            ای مُصحف توحید آیاتت چرا سوخت؟


حجّش قبول آن کس که پای روضۀ تو            در آفـتـاب داغ صحـرای مـنا سوخت

بسیـار در شهـر مدیـنه سوخت قـلـبت            امّا بمیرم بیش از آن در کربلا سوخت

بـوی حُـسین از آهـت آمـد بر مـشامـم            از بس دلت در ماتم خون خُدا سوخت

مانند زینُ العـابـدین، روح تو عُـمـری            وقت عبور از روضۀ شام بلا سوخت

ذهن تو پنجاه وسه سال ای نوح گریه            وقت مُجسّم کردنِ طشتِ طلا سوخت

شـلّاق نـامـردی تو را دنـبال می‌کـرد            آن ساعـتی که خـیـمۀ آل عـبا سوخت

آتش گرفـتی از درون وقـتی که دیدی            همبازی تو دامنش در شعله‌ها سوخت

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن و مغایرت با روایت های معتبر حذف شد

افــتـادنـت را دیــد از بــالای نـــاقـــه            بابای تو خیلی پس از این ماجرا سوخت

مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : حسین ایمانی نوع شعر : مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

روضه بخوان برایِ کس و کارِ ما مِنا            افـتـاده از نَـفَــس دل و دلـدارِ ما مِـنـا

ده سال روضۀ عطش و سوختن بخوان            گودال و ازدحام و تنِ بی‌کفن، بخوان


افتاده زهـرِ کـیـنه به جانِ امـیرِ عشق            دل از مدیـنه پر زده تا کوفه و دمشق

این سوزِ تشنگیِ تو از جنسِ کربلاست            انگار پیشِ چشمِ تو سر رویِ نیزه‌هاست

انگار می‌بـَرند تو را دست بسـته و            سنگـی رسیده و سرِ زینب شکـسته و

پـایِ بـرهـنـه دخــتـرِ دردانـه می‌رود            بالا بـلـنـدِ عـرش بـه ویـرانه مـی‌رود

یادِ غـروبِ بی کسی و شعـله‌ها کـنیـد            صحـنِ بقـیـع و سیـنـۀ ما کـربـلا کنید

مانـده تنِ حسیـنِ تو در گـودیِّ عـذاب            زینب کشانده شد به کجا؟ مجلسِ شراب

از چـوبِ خـیـزران و لبِ یارِ ما نگو            از اضـطـرابِ دخـتـرِ دلـدار مـا نـگـو

دیدی به چشمِ خود که حرم زار می‌زند            وقـتـی رقـیه سر رویِ دیـوار می‌زنـد

سـرما و طعـنـه‌ها و هجـوم کـنـایـه‌ها            رقـصـیـدنِ اهـالی شـام پـایِ نـیـزه‌هـا

آمـد طَبَـق که دق کـند آرامِ جـانِ شـاه            لکـنـت زبـان گـرفت تـمام خـرابـه، آه

آهِ رقــیـه دامـنِ مــحـراب را گــرفـت            خوابید و از دوچشمِ حرم خواب را گرفت

ای یــادگـارِ روضۀ تـنـهـایـیِ حـسیـن            یـادش به خـیـر؛ دخـترِ بابـایی حـسین

زد بر لب و دهن که پدر پیکر تو کو؟            ما نـدبه خـوانـده‌ایم بگـو دلبـرِ تو کو؟

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور جلوگیری از اغراق گوئی و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

سـرما و طعـنـه‌ها و هجـوم کـنـایـه‌ها            رقـصـیـدنِ هـزار نـفـر پـایِ نـیـزه‌هـا

مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : اسماعیل شبرنگ نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : غزل

چـقـدر نالـۀ بی‌جـان و بـی‌صدا داری            به زیـر لب تو فـقـط ذکر ربّـنـا داری

گـمان کـنم که رسیده زمان پَـر زدنت            که زهـر کـینه اثـر کـرده و نوا داری


چه کرده با تو که اینگونه محتضر شده‌ای            شهادتـین به لب‌های خود چرا داری؟

نفس کشیدنت آقا چه سخت تر شده است            مـیان هر نـفـس خـستـه‌ات دعـا داری

کشانده پای تو را روبه قبله، زهر جفا            گـمـان کـنم که شما درد بـی‌دوا داری

کـنـار بـسـتـر تـو مــادری عــزا دارد            که گشته غرق غم و نوحه وعزاداری

لبان خشک تو ذکر" حسین" می‌گویند            دوبـاره گـریـه و مـرثـیـه را بنا داری

هنوز هم تو به یاد سه ساله غـمگـینی            هـنـوز هـم به دلـت داغ کـربـلا داری

تو در لباس اسارت چه صحنه‌ها دیدی            چه زخم‌ها که تو از کعب نیزه‌ها داری

دل شـکـسـتـۀ من وقـف مـاتـم تو شده            شـمـا هـــوای دل خـسـتـۀ مــرا داری

به خـواب دیـده‌ام آقا که مـرقـدی زیبا            شبیه صحن و سرای امام رضا داری

کـبوتـر دل من پـر کـشیده چون زائـر            به قـصد مـرقـد خـاکـی حضرت باقـر

: امتیاز

زبانحال امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : وحید محمدی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مثنوی

منـم که زنـده نـمـودم خـدا پـرستی را            منـم که شیـخ و مـرادم تـمام هستی را

منـم که زنـده نـمـودم عـلـوم قـرآن را            کـشانـده‌ام به تمـاشا بهـشت ایـمـان را


مـنـم کـه زنـده نــمـودم قـیـام جـدّم را            مـنـم که زنـده نـگـه داشتـم مـحـرّم را

در اوج عـرش مقـامی رفیع دارم من            و غـربـتی چو غـروب بقـیع دارم من

منم که سنگ مـزارم پر کـبوترهاست            منم که زائر تنهای هر شبم زهـراست

منم که در نفسم عطر کربلا جاری است            شمیم غربت من در دل منا جاری است

هـزار حـرف نگـفـتـه مـیـان دل دارم            هـــزار درد نـهــفـتـه مـیــان دل دارم

هزار حرف نگـفته ز ماجـرای حسین            چقدر روضه گرفتم فقـط برای حسین

هزار حرف نگفته ز ظهر روز عطش            ز ماجرای رباب و ز داغ سوز عطش

سه چار ساله ولی ماجرا که یادم هست            سری که رفت روی نیزه‌ها که یادم هست

همین که رفت عمو، قامت حسین خمید            همین که رفت عمو، ضرب تازیانه رسید

میان سلسله‌ها یک به یک قطار شدند            به روی ناقـۀ عـریان همه سوار شدند

چه زلف‌ها که در این ماجرا سپیده شدند            چه حرف‌ها که دراین کوچه‌ها شنیده شدند

هـنـوز قـصّـۀ بـازار شـام یـادم هـست            هـنوز سنگ سرِ پـشت بـام یادم هست

چه ناله‌ها که در این سینه‌ها بریده شدند            چه موی‌ها که سر هر گذر کشیده شدند

هـنوز قـصّۀ آن نـیـزه دار یـادم هست            صدای دخـتـرکی بی‌قـرار یـادم هست

هنوز در دل ما بغض حرمله است هنوز            هنوز خاطر من زخم سلسله است هنوز

شکست پهلوی آن دختری که خورد زمین            شبیه پهلوی آن مادری که خورد زمین

سه ساله بود ولی پیـر عـشق بـابا بود            سه ساله بود ولیکـن شبـیـه زهـرا بود

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما پیشنهاد می‌کنیم به منظور جلوگیری از اغراق گوئی و انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

هنوز در دل ما بغض حرمله است هنوز            هنوز بر تن من جای سلسله است هنوز

مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : مجید خضرایی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : مثنوی

تشبیه و استعاره به وصفت نیاز نیست            این واژه‌ها به وصف غمت چاره ساز نیست

دیگر به گِل نشسته کلام و عبارت است            آقا تـفـضّـلی کـه زمـان اشـارت است


فـرهـنـگ نـامـۀ غــم و انـدوه کـربـلا            ای مـسـتـنـدتـریـن سـنــد داغ نــیـنــوا

از کـودکی تو بـار امـانت کـشـیـده‌ای            انـــدازۀ تـــمــام فـــلـک داغ دیــده‌ای

خورشید هم به گرمی داغ دل تو نیست            ایوب را توان غم و مشکـل تو نیـست

تو چهارساله بودی و در اوج کودکی            دیدی به نیزه رأس عزیزان یکی یکی

تو چهارساله بودی و صد درد دیده‌ای            دشمـن مـیـان خـیـمـۀ بـی‌مرد دیـده‌ای

تو چهارساله بودی و شب گریه دیده‌ای            گهواره‌ای که برده شد از خیمه دیده‌ای

تنها امیـد و دل خـوشی تو حـسین بود            دیدی که اوفـتاده به تـیر و سنـیـن بود

تو قلب شرحه شرحۀ احـساس دیده‌ای            از دور جـســم پـارۀ عــبـاس دیــده‌ای

هـم بــنـد نــازدانــۀ بــابــا رقـــیــه‌ای            تـو کـیـنـه دار ظـلـم یـزیـد و امـیـه‌ای

در مجـلس شـراب که جـای شما نبود            جـای شما که گـوشۀ ویـرانـه‌ها نـبـود

از عمه درس صبر و رضایت گرفته‌ای            از خطبه‌اش تو درس ولایت گرفته‌ای

از کودکی تو یـاد گرفـتی به اوج درد            هرگز کسی نمی‌شـنود گـریه‌های مرد

نَـبوَد عجـب که بـاقـر عـلـم نبی شدی            در این مـقـام بـا نَـفـَس زیـنـبـی شـدی

یـا بـاقــر الـعــلـوم اگـر بـی‌لـیــاقــتــم            من دعـبـل شـمـایـم و بـنـمـا شـفـاعـتم

: امتیاز

مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : غلامرضا سازگار نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن قالب شعر : قطعه

لبم شهد و دهانم چشمۀ فیض و کلامم جان           سزد با جان خود ریزم به خاک پای جانانش

امام پنجم و معصوم هـفتم حضرت باقر           که تا شام ابـد بـادا سلام از حیّ مـنانـش


لقب باقر، محمّد نام او، کـنیه ابا جعـفـر           تعالی الله از این کنیه و از این نام و عنوانش

رجال علم از صبح ازل، مرهون گفتارش           جهان فضل تا شام ابد، مدیـون احسانش

سجود آورده خلقت از پی تعظیم بر خاکش           سلام آورده جابر از رسول حُسن سبحانش

عجب نبود اگر در باغ رضوان پای بگذارد           اگر در حشر، شیطان دست خود آرد به دامانش

عجب نی گر شفا بخشد نگاهش چشم جابر را           که هر کس درد دارد خاک کوی اوست درمانش

چراغ روشن دل‌هاست قبر بی چراغ او           چه غم گر نیست شمع و آستان و سقف و ایوانش

نسیمی از بقیعش روح بخشد صد مسیحا را           سزد بر کسب فیض از طور آید پور عمرانش

ضریحش کعبۀ دل بود و ایوانش بهشت جان           الهی بشکند دستی که آخر کرد ویرانش

شنیدی لال شد یک لحظه دانشمند نصرانی           میان جمع در پیش بیان و نطق و برهانش

کی‌ام من تا ثنای حضرتش را خوانم و گویم           خـدا باشد ثنـاگویش، نبی باید ثـناخوانش

فروغ دانشش بگرفت چون خورشید، عالم را           که هم انوار ایمان بود و هم اسرار قرآنش

گهی دادند در اوج جلالت نسبت کفـرش           گهی بستند بهـتان و گهی بُردند زندانش

ولی عصر در شب‌های تاریک است، زوّارش           تمام خلـق عالـم پشت دیـوارند مهـمانش

کنار قبر او جـرأت ندارد زائری هرگز           که ریزد قطرۀ اشکی بر او از چشم گریانش

مگو در روضه‌اش شمع و چراغی نیست، می‌بینم           که باشد هر دلی تا بامدادان شمع سوزانش

به عهد کودکی از خورد سالی دید جدش را           که مانده روی زخم سینه، جای سم اسبانش

اگر در روز محشر هم ببینی ماه رویش را           نشان تشنگی پیداست بر لب‌های عطشانش

دوید از بس که با پای برهنه در دل صحرا           کف پا شد چو دل مجروح، از خار مغیلانش

دریغا آخر از زهر جفا کردند مسمومش           نهان با پیکرش در خاک شد غم‌های پنهانش

بوَد در شعلۀ جانسوز، نظم «میثمش» پیدا           غم نـاگفتـه و سـوز دل و رنج فـراوانش

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر در تمام سایت ها « تا جائیکه ما بررسی کردیم» حتی سایت نخل میثم بصورت زیر آمده است که احتمالا اغلاط تایپی است و موجب بر هم خوردن وزن، آهنگ و معنای شعر شده است، لذا جهت رفع نقص اصلاح گردید.

لبم شهد و دهانم چشمه و فیض و کلامم جان           سزد با جان خود ریزم به خاک پای جانانش

لقب باقر، محمّد نام او، کـنیه ابا جعـفـر           تعالی الله از این کنیه و این نام و عنوانش

مدح و مرثیۀ امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : حسن جواهری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن قالب شعر : غزل

ای جلوۀ حق در تو عیان حضرت باقر            مدح تو فـزونتر ز بـیان حضرت باقر

شاهـان هـمگی سائـل درگـاه رفـیعـت            ای پـادشـه پـادشهـان حـضـرت بـاقـر


باید که کـنـد فـخـر گـدای سـر کـویت            بر جمله سلاطین جهان حضرت باقر

تو حجت داداری و دشمن به چه جرمی            با زهر تو را کُشته چنان حضرت باقر

در مـاتـم تو ای گـل گـلـزار حـسیـنـی            گـریـنـد همه عـالـمـیـان حضرت باقر

افـسوس که زد آتش زهـر ستم خـصم            یکباره تو را شعله به جان حضرت باقر

فریاد که از سوزش آن زهر شرربار            رفته ز تنت تاب و توان حضرت باقر

خون شد به دلت چونکه همه عمر شنیدی            از دشمن و دوست زخم زبان حضرت باقر

از کودکی‌ات ظلم و ستم دیدی و کردی            در سینه غم خویش نهان حضرت باقر

بـا خـاطـره‌هـای سـفــر شــام هـمـاره            بود اشک تو از دیده روان حضرت باقر

هم پای رقـیـه چو روی خـار دویـدی            مانده به کفت پات نشان حضرت باقر

جانت به لب آمد به ره شام چو دیـدی            تو رأس حسین را به سنان حضرت باقر

: امتیاز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : مجتبی روشن روان نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : مسمط

مـن از تـبـار بـاقـرم مـردم بـدانـیـد            دل بـی قـرار بـاقــرم مـردم بـدانـیـد

مست و خـمـار باقـرم مـردم بدانـید            امــروز یــار بـاقـرم مـردم بـدانـیـد


فــردا كــنـار بـاقـرم مـردم بـدانـیـد

دست از غـم او تا قـیامت بر نـدارم

ای كهكشان ها آسمان ها در مدارت            عـرش خدای لم یزل هم بـیـقرارت

خـتم رُسُل كرده سلامش را نثـارت            بیچـاره تر از من نداری در كنارت

دارم درون سیـنـه ام شـوق زیـارت

كی می‌شود سر بر مـزار تو گذارم

ای ابـتـدای روضـه ها از خـانـۀ تو            ای هـیـأت عـشـاق در كـاشـانـۀ تـو

قـلـب تــمـام قــدسـیـان دیــوانـۀ تـو            بـار تـمـام صحـنـه ها بـر شـانـۀ تو

شـد این دلـم آبــاد از خـمـخـانـۀ تـو

من حاجتی جز مردن از عشقت ندارم

شـكـر خـدا امشب پـریشان تو هستم            مانـند زهـرا دیـده گـریـان تو هستم

دلـدادۀ آن بیـت الأحـزان تو هـسـتـم            تـقـدیـر بوده اینكه حـیران تو هستم

دلسوخته، از داغ سوزان تو هـسـتـم

پس كی غم تو می‌كشد بر روی دارم

امشب تـفـأل می‌زنم بر چـشمهـایت            مثل مزارت مانده خلوت روضه‌هایت

شکر خدا من روضه می‌گیرم برایت            جـانم شود ای کاش آقـا جان فـدایت

آتش زده زهر جفا بر دست و پایت

ای كاش پای غصه هایت جان سپارم

ای سـوز آه سیـنـۀ تو آسمـان سـوز            بر ما عطا فرما كمی ای مهربان سوز

قبر غریبت روضه ای داغ و نهان سوز            ای خاطرت آزرده از یك ظهر جانسوز

بر چشمهایت چند عكس خانمانسوز

امشب بـیـاد خـاطـراتـت لالـه زارم

قـوم پـیـمـبـر را همه گـمـراه دیـدی            آنچه نـدیـده هیـچ چـشمی، آه دیـدی

در بـیــن آتـش ذكــر یــا الله دیــدی            چـنـدین سـتـاره در مـدار ماه دیدی

یك یـوسف بی سر میان چـاه دیـدی

می‌گفتی از این غم هماره بیقـرارم

: امتیاز
نقد و بررسی

ابیات زیر سروده اصلی شاعر محترم است اما با توجه به وجود ایراد یا ضعف محتوایی و معنایی؛ پیشنهاد می‌کنیم به منظور رفع ایراد موجود و همچنین انتقال بهتر معنای شعر بیت اصلاح شده که در متن شعر آمده را جایگزین بیت زیر کنید.

ای كهكشان ها آسمان ها در مدارت            عـرش خـدا عـزّ و جـلّ بـیـقـرارت

شـد خــانـۀ آبــاد مـن؛ ویــرانـۀ تـو            من حاجتی جز مردن از عشقت ندارم

بـیـچـارۀ آن قـبـر ویـران تو هـستـم            تـقـدیـر بوده اینكه حـیران تو هستم

من مـردۀ بـوی گـریـبـان تو هـستـم            پس كی غم تو می‌كشد بر روی دارم

عیبی ندارد روضه می‌گیرم برایت            جـانی كه دارم جـان من آقـا فـدایت

قبر خرابت روضه ای داغ و نهان سوز            ای خاطرت آزرده از یك ظهر جانسوز

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : امیر عظیمی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن قالب شعر : غزل

هر جـا کـلاس درس شما برگـزار شد            با شور و شوق روح الامین رهسپار شد

هر حرف غیر حرف شما فانی است، شُکر            حرف شماست بین کـتب مانـدگـار شد


یا باقـرالـعـلـوم، فـقـط با کـلام تـوست            افـکـار پـوچ مرجـئه* بی اعـتـبـار شد

ای قـیـمـتی ترین گـهـر دین بگو چـرا            سهمت مزار خاکی از این روزگار شد؟

آن زین زهر خورده چه‌ها کرده با شما            آثـار مــرگ در بـدنـت آشــکــار شــد

آقـا شـنـیـده ایم که از دست زهـر زود            جـسمـت ورم کـرده دلـت داغـدار شد

جسمت ورم که کرد؛ دلت رفت کربلا            آن خاطـرات له شده رویت هـوار شد

بر تن سـری نبود ولی جـدتـان حسین            ده اسب تازه نعل به سمتش قـطار شد

از دستـبـاف فـاطـمـه بر پیکـر حسین            پـودی نماند و پیـرهـنـش تـار تـار شد

تقصیر شمر بود که سر روی نیزه رفت            زینب به روی ناقـۀ عـریان سـوار شد

: امتیاز
نقد و بررسی

*مرجئه از فرقه های انحرافی در زمان امام باقرعلیه السلام بوده است

زبانحال امام محمد باقر علیه السلام قبل از شهادت

شاعر : محمد جواد شیرازی نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن قالب شعر : غزل

در دو روز زندگی غربت فراوان دیده‌ام           بـارها از پیکـر خود، رفـتن جـان دیده‌ام

از غروب روز عاشورای سال شصت ویک           بر دل زهـرایـی‌ام زخـمی نمایان دیده‌ام


حج نیـمه کاره‌ام کامل شد و در کـربـلا           عصر عاشورا به جای عید قربان دیده‌ام

در مـنـا آب گـوارا دست زائـرها دهـیـد           حاجی‌ام را در ته گودال عطشان دیده‌ام

زین اسبم را چرا آلوده بر سَم می کنند؟!           من که مرگم را همان شام غریبان دیده‌ام

شرمساری غیـور خیمه را حس کرده‌ام           بر روی مشک عمویم جای دندان دیده‌ام

خنده های حرمله خیلی دل ما را شکست           مادر شش ماهه را با چشم گریان دیده‌ام

کعب نی از شمر و ابن سعد ملعون خورده‌ام           یک حرم را بین آتش مات و حیران دیده‌ام

آن قدر در بین صحرا بر زمین افتاده‌ام           آن قدر در پای خود خار مغیلان دیده‌ام

چـشم من بر آیۀ شـقّ القـمر افـتاده است           آیه خواندن بر درخت از شمس تابان دیده‌ام

خاطرات تلخ شام از خاطرم هرگز نرفت           خـیـزران را بر لب قـاری قـرآن دیده‌ام

یک شب راحت نخوابیدم از آن روزی که من           عـمّه‌ام را بیـن نامحـرم پـریـشان دیده‌ام

با همین چشم ورم کرده خودم جان کندنِ           عـمۀ هم بازی‌ام را کـنـج ویـران دیده‌ام

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل ایراد معنایی تغییر داده شد زیرا همانگونه که بارها ضمن بازگو کردن معانی کلمه« غرور» در فرهنگ لغات توضیح داده ایم ؛ این کلمه دارای بار منفی است و بیشتر ذمّ اهل بیت است و ائمه دارای چنین صفات ناشایسته ای نیستند

خنده های حرمله خیلی غرورم را شکست           مادر شش ماهه را با چشم گریان دیده‌ام

مدح و شهادت امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : ناصر شهریاری نوع شعر : مدح و مرثیه وزن شعر : مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن قالب شعر : مربع ترکیب

منم که عالم هستی گدای کوی من است           منم که کعبه دمادم به طوف روی من است

منم که کوثر و زمزم نمی ز جوی من است           منم که باغ جنان مست عطر و بوی من است


مـنـم که زادۀ پــورِ حـسـیـنِ زهــرایــم

مـنـم کـه بـر هـمـۀ عـالـمـیـن مــولایـم

منی که کل وجودم پر از خدا شده است           به کودکی دل من با غم آشنا شده است

دلم پُر از غـم جانسوز کربلا شده است           به پیش دیده من سر به نیزه ها شده است

چگونه شرح دهم من غمی که بر ما رفت

فقط همین، سر اکـبـر میان سـرها رفت

چگونه شرح دهـم حـال زار قـافـلـه را           چگونه شرح دهم های و هوی و هلهله را

چگونه شرح دهم خـنده های حرمله را           چگونه شرح دهـم رد پـای سـلـسـله را

چگونه شرح دهم روی نـیـزه قـرآن را

چگونه شرح دهم خـیـزران و دندان را

منم که نو گـل پرپر به چشم خود دیـدم           منم که حنجر و خنجر به چشم خود دیدم

منم که پیکر بی سر به چشم خود دیدم           منم که غارت معجر به چشم خود دیدم

چه گویم از غـم خلخـال و جامـۀ پـاره

چه گـویـم از غـم جـانـسوز طفل آواره

: امتیاز
نقد و بررسی

بیت زیر به دلیل مستند نبودن تحریفی بودن حذف شد؛ همانگونه که بسیاری از علما و محققین همچون علامه بیرجندی؛ شیخ عباس قمی و .... در کتب کبریت احمر (ص ۱۴۱) منتخب التواریخ ( ص ۲۲۴) مقتل تحقیقی (۲۲۹) پژوهشی نو در بازشناسی مقتل سیدالشهدا (ص ۲۴۰) و .... تصریح کرده اند موضوع نبش قبر و سر به نیزه زدن حضرت علی اصغر صحت ندارد و تحریفی است!! این قصۀ جعلی و ساختگی برای اولین بار در قرن سیزدهم در کتاب ریاض القدس آن هم بدون هیچ استنادی تحریف شده است « کتاب ریاض القدس توسط علما و محققین تاریخی جزء کتب تحریفی معرفی شده است»؛ جهت کسب اطلاعات بیشتر به قسمت روایات تاریخی همین سایت مراجعه کرده و یا در همین جا کلیک کنید.

چگونه شرح دهم من غمی که بر ما رفت           فقط همین، سر اصغر میان سرها رفت

ذکر نوحۀ شهادت امام محمد باقر علیه السلام

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک

ای حجـت الله بـر زمیـن            بـر مــا امـام پــنـجـمـیـن
حق از تو ظاهر، امام باقر


شهادت تـو، سـوز بـکـای مـا شـد            شـور طـنـین، یا لـیـتـنـای مـا شـد
شهـر مـدیـنه، دارالعـزای مـا شـد
یا؛ امام باقر؛ امام باقر؛ امام باقر(۲)
************************
از ظـلـم و کـیـنـۀ هـشـام            شد از تو هـتک احـتـرام
گریم برایت، جانم فدایت
ظلم دشمن را، به رأفتت دادی جواب            ای بر حریمت، دعا قبول و مستجاب
ما را کن آقا، جزو غلامانت حساب
یا؛ امام باقر؛ امام باقر؛ امام باقر(۲)
************************
بـایـد بـرایت گـریـه کرد            بهـر عـزایت گـریه کرد
نور خدایی، ای کربلایی
آل عـلی را، محنت کـشیـده دیدی            بر حفظ نهضت،قدها خمیده دیدی
در کـربـبلا، سـرها بـریـده دیـدی
آه غریب مادر؛ غریب مادر؛ غریب مادر(۲)

: امتیاز

زمینه شور سینه زنی شهادت امام باقر علیه السلام

شاعر : امیر عباسی نوع شعر : سینه زنی وزن شعر : قالب شعر : غیرکلاسیک (سرود،زمزمه،نوحه)

پخش سبک

ســلام کـلّ افــلاک          به محضر تو مـولا

مـحـبـت تـو بــاشـد          تـمـام هـــسـتـی مـا


تـو بـاقـرالعـلـومـی          منـم گــدای کـویـت

بُوَد همیـشه هر جـا          روی دلم به سـویت

مـولا امامِ باقر؛ مـولا امامِ باقر (۲)

**********************

سیـنـه زنان داغـت          همیشه بی قـرارنـد

به قلب عـاشقِ خود          شـور مدیـنـه دارند

دلــم بـگــیــرد آقــا          دم همه دم سُراغت

فــــدای آن مــــزارِ          خاکی و بی‌چراغت

مـولا امامِ باقر؛ مـولا امامِ باقر (۲)

**********************

عــنـایــتـی کـن آقـا          دلـم شـود خــدایـی

شـوم شبـیهِ خـوبان          شـهـیـد کــربـلایـی

گـریـه کـنـم به یـادِ          لالـۀ گـشـتـه پـرپـر

سـیــنـه زنــم زداغِ          تنی که گشته بی‌سر

حسین عزیز زهـرا؛ حسین عزیز زهـرا(۲)

: امتیاز